Friday, February 24, 2006

تعبیرات و معانی باطنی کلمات و آیات دوره های قبل از دیدگاه امر بهایی
نقل از کتاب مستطاب ایقان

"... تا نوبت به موسی رسید و آن حضرت به عصای امر و بیضای معرفت از فاران محبت الهیه با ثعبان قدرت و شوکت صمدانیه از سینای نور به عرصه ظهور ظاهر شد..."

" من بعد ضیق تلک الایام یعنی وقتیکه ناس در سختی و تنگی مبتلا شوند و این در وقتی است که آثار شمس حقیقت و اثمار سدره علم و حکمت از میان مردم زائل شود و زمام ناس به دست جهال افتد و ابواب توحید و معرفت که مقصود اصلی از خلق انسانی است مسدود شود و علم به ظن تبدیل گردد و هدایت به شقاوت راجع شود."

" و این تنگی و ضیق از شرایط هر ظهور است که تا واقع نشود ظهور شمس حقیقت نشود زیرا که صبح ظهور هدایت بعد از لیل ظلالت طالع می شود این است که در روایات و احادیث جمیع این مضامین هست که کفر عالم را فرو می گیرد و ظلمت احاطه می نماید و امثال اینها... باری مقصود از ضیق ، ضیق از معارف الهیه و ادراک کلمات ربانیه است که در ایام غروب شمس و مرایای او عباد در تنگی و سختی افتند و ندانند به که توجه نمایند."

" (تظلم الشمس والقمر ولا یعطی ضوئه والکواکب تتساقط من السماء) مقصود از شمس و قمر که در کلمات انبیا مذکور است منحصر به این شمس و قمر ظاهری نیست که ملاحظه می شود بلکه از شمس و قمر معانی بسیار اراده فرموده اند که در هر مقام به مناسبت آن مقام معنی اراده می فرمایند. مثلا یک معنی از شمس شمسهای حقیقتند که از مشرق قدم طالع می شوند و بر جمیع ممکنات ابلاغ فیض می فرمایند و این شموس حقیقت مظاهر کلیه الهی هستند در عوالم صفات و اسمای او ... این است که در حین اشراق این شموس ، عالم جدید می شود و انهار حَیَوان جاری می گردد و ابحر احسان به موج می آید و سحاب فضل مرتفع می شود و نسمات جود بر هیاکل موجودات می وزد و از حرارت این شمس های الهی و نارهای معنویست که حرارت محبت الهی در ارکان عالم احداث می شود و از عنایت این ارواح مجرده است که روح حَیَوان باقیه بر اجساد مردگان فانیه مبذول می گردد."

" و اینکه در مقام بیان و ذکر تخصیص داده می شوند بعضی از اسما و صفات چنانچه شنیده -اید و می شنوید نیست مگر برای ادراک عقول ناقصه ضعیفه و الا لم یزل و لا یزال مقدس بوده اند از هر اسمی و منزه خواهند بود از هر وصفی . جواهر اسما را به ساحت قدسشان راهی نه و لطائف صفات را در ملکوت عزشان سبیلی نه."

" و اطلاق شموس بر آن انوار مجرده در کلمات اهل عصمت بسیار شده از آنجمله در دعای ندبه می فرمایند : (این الشموس الطالعه این الاقمار المنیره این الانجم الزاهره ...) و در مقام دیگر مقصود از شمس و قمر و نجوم علمای ظهور قبلند که در زمان ظهور بعد موجودند و زمام دین مردم در دست ایشان است و اگر در ظهور شمس اخری به ضیای او منور گشتند لهذا مقبول و منیر و روشن خواهند بود و الا حکم ظلمت در حق آنها جاریست اگر چه به ظاهر هادی باشند زیرا که جمیع این مراتب از کفر و ایمان و هدایت و ضلالت و سعادت و شقاوت و نور و ظلمت منوط به تصدیق آن شمس معنوی الهی است... همچنانکه نور ستاره محو می شود نزد اشراق شمس ظاهره همین قسم شمس علم و حکمت و عر فان ظاهره نزد طلوع شمس حقیقت و آفتاب معنوی محو و تاریک می شود و اطلاق شمس بر آن علما به مناسبت علو و شهرت و معروفیت است."
" و در مقامی هم مقصود از اطلاق شمس و قمر و نجوم ، علوم و احکام مرتفعه در هر شریعت است ... و چون در ظهور بعد آداب و عادات و علوم مرتفعه محکمه مشرقه واضحه ثابته در ظهور قبل منسوخ می شود لهذا تلویحاً به اسم شمس و قمر ذکر نموده اند... و در حدیث هم اطلاق شمس و قمر بر صوم و صلوة شده چنانچه می فرماید الصوم ضیاء والصلوة نور."

" این است که مقصود از ذکر تاریکی شمس و قمر و سقوط انجم ، ضلالت علما و نسخ شدن احکام مرتفعه در شریعت است که مظهر آن ظهور به این تلویحات اخبار می دهد و جز ابرار را از این کأس نصیبی نیست و جز اخیار را قسمتی نه... و این مسلم است که در هر ظهور بعد ، شمس علوم و احکام و اوامر و نواهی که در ظهور قبل مرتفع شده و اهل آن عصر در ظل آن شمس و قمر معارف و اوامر منّور و مهتدی می شدند تاریک می شود یعنی حکمش و اثرش تمام می گردد."

" این است معنی آیه مبارکه که می فرماید فلا اقسم برب المشارق و المغارب زیرا که از برای هر شمسی از این شموس مذکوره محل اشراق و غروب است ... می فرماید اذا السماء انفطرت مقصود سماء ادیان است که در هر ظهور مرتفع می شود و به ظهور بعد شکافته می- گردد یعنی باطل و منسوخ می شود. قسم به خدا که اگر درست ملاحظه شود تفطّر این سماء اعظم است از تفطّر سماء ظاهری."

" و همچنین معنی تبدیل ارض را ادراک نما که غمام رحمت آن سماء بر قلوبیکه نیسان مکرمت مبذول داشت تبدیل شد اراضی آن قلوب به ارض معرفت و حکمت."

" و دیگر معنی این آیه را ادراک نما که می فرماید و الارض جمیعاً قبضته یوم القیمة والسموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالی عمّا یشرکون مضمون آن این است که همه زمین اخذ شده در دست اوست روز قیامت و آسمان پیچیده شده در دست راست اوست حال قدری انصاف می خواهد اگر مقصود این است که مردم ادراک نموده اند چه حُسن بر آن مترتب می شود وانگهی این مسلم است که حق منیع دستی که مرعی شود به بصرظاهره و مرتکب این امورات شود منسوب به ذات نیست بلکه کفریست محض و افکیست صرف اقرار بر چنین امری و اگر بگویی مظاهر امر او هستند که در قیامت به این امر مأمور می شوند این هم به غایت بعید است و بی فایده. بلکه مقصود از ارض ، ارض معرفت و علم است و از سماوات سماوات ادیان."

" حینئذ یظهر علامة ابن الانسان فی السماء. می فرماید بعد از کسوف شمس معارف الهیه و سقوط نجوم احکام مثبته و خسوف قمر علم که مربی عباد است و انعدام اعلام هدایت و فلاح و ظلمت صبح صدق و صلاح ظاهر می شود علامت ابن الانسان در سماء و مقصود از سما ، سماء ظاهره است که قریب ظهور آن فلک سماوات معدِلَت و جریان فُلک هدایت بر بحر عظمت ، در آسمان نجمی بر حسب ظاهر پیدا می شود که مبشر است خلق سماوات را به ظهور آن نیر اعظم و همچنین در آسمان معنی ظاهر می شود که مبشر است اهل ارض را به آن فجر اقوم اکرم و این دو علامت در سماء ظاهره و سماء باطنه قبل از ظهور هر نبی ظاهر گشته چنانچه شنیده اید."

" و ینوح کل قبائل الارض و یرون ابن الانسان اتیاً علی سحاب السماء مع قواة مجد کبیر... یعنی آن جمال الهی از سماوات مشیت ربانی در هیکل بشری ظهور می فرماید و مقصود از سماء نیست مگر جهت علو و سمو که آن محل ظهور آن مشارق قدسیه و مطاله قدمیه است... و لفظ سما در بیانات شموس معانی بر مراتب کثیره اطلاق می شود. مثلا سماء امر و سماء اراده و سماء عرفان و سماء ایقان و سماء تبیان و سماء ظهور و سماء بطون و امثال آن و در هر مقام از لفظ سما معنی ای اراده می فرماید که غیر از واقفین اسرار احدیه و شاربین کؤوس ازلیه احدی ادراک ننماید."

" و اینکه می فرماید با ابر و غمام نازل می شود مقصود از ابر آن اموریست که مخالف نفس وهوای ناس است ... مثلا از قبیل تغییر احکام و تبدیل شرایع و ارتفاع قواعد و رسوم عادیه و تقدم مؤمنین از عوام بر معرضین از علما و همچنین ظهور آن جمال ازلی بر حدودات بشریه از اکل و شرب و فقر وغنا و عزت و ذلت و نوم و یقظه و امثال آن از آن چیزهایی که مردم را به شبهه می اندازد و منع می نماید ، همه این حجبات به غمام تعبیر شده و این است آن غمامیکه سموات علم و عرفان کل من فی الارض به آن می شکافد و شق می گردد چنانچه می فرماید یوم شقق السّماء بالغمام."

" و این معلوم است که تغییرات و تبدیلات که در هر ظهور واقع می شود همان غمامیست تیره که حایل می شود بصر عرفان عباد را از معرفت آن شمس الهی که از مشرق هویه اشراق فرموده."

" و همچنین می فرماید یوم تأتی السماء بدخان مبین یغشی الناس هذا عذاب الیم که مضمون آن این است روزی که می آید آسمان به دودی آشکار و فرو می گیرد مردم را و این است عذاب الیم ... و اختلافات و نسخ و هدم رسومات عادیه و انعدام اعلام محدوده را به دخان در آیه مذکوره تعبیر فرموده و کدام دخان است اعظم از این دخان که فرو گرفته همه ناس را و عذابیست برای آنها که هر چه می خواهند رفع آن نمایند قادر نیستند و به نار نفس در هر حین به عذابی جدید معذبند زیرا که هر چه می شنوند که این امر بدیع الهی و حکم منیع صمدانی در اطراف ارض ظاهر شده و هر روز در علو است ناری جدید در قلوبشان مشتعل می شود و آنچه ملاحظه می نمایند از قدرت و انقطاع به ثبوت این اصحاب که هر روز به عنایت الهی محکمتر و راسختر می شوند اضطراب تازه در نفوسشان ظاهر می گردد."

" مقصود از این ملائکه آن نفوسی هستند که به قوت روحانیه صفات بشریه را به نار محبت الهی سوختند و به صفات عالین و کروبین متصف گشتند."

" مقصود از تحریف همین است که الیوم جمیع علمای فرقان به آن مشغولند و آن تفسیر و معنی نمودن کتاب است بر هوی و میل خود."

" اگرچه از بعضی حمقای ارض شنیده شد که انجیل سماوی در دست نصاری نیست و به آسمان رفته ، دیگر غافل از اینکه از همین قول نسبت کمال ظلم و جبر برای حضرت باری جل و عز ثابت می شود زیرا بعد از آنکه شمس جمال عیسی از میان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقا فرمود و کتاب حق جل ذکره که اعظم برهان اوست میان خلق او ، آن هم غائب شود دیگر آن خلق از زمان عیسی تا زمان اشراق شمس محمدی به چه متمسکند و به کدام امر مأمور و دیگر چگونه مورد انتقام منتقم حقیقی می شوند و محل نزول عذاب و سیاط سلطان معنوی می گردند ، از همه گذشته انقطاع فیض فیاض و انسداد باب رحمت سلطان ایجاد لازم می آید فنعوذ باالله عمّا یظنّ العباد فی حقّه فتعالی عمّا هم یعرفون."

" جمیع انبیای قبل که بشارت داده اند مردم را به ظهور بعد ، همه آن مظاهر قبل ذکر سلطنت ظهور بعد را نموده چنانچه در کتب قبل مسطور است و این تخصیص به قائم ندارد و در حق جمیع آن مظاهر قبل و بعد حکم سلطنت و جمیع صفات و اسماء ثابت و محقق است زیرا که مظاهر صفات غیبیه و مطالع اسرار الهیه اند ... مراد از سلطنت ، سلطنتی است که در ایام ظهور هر یک از شموس حقیقت به نفسه لنفسه ظاهر می شود و آن احاطه باطنیه است که به آن احاطه می نمایند کل من فی السموات و الارض را و بعد به استعداد کون و زمان و خلق در عالم ظاهر به ظهور می آید."

" و دیگر آنکه چقدر از مردم مختلف العقاید و مختلف المذهب و مختلف المزاج که از این نسیم رضوان الهی و بهارستان قدس معنوی قمیص جدید توحید پوشیدند و از کأس تفرید نوشیدند این است معنی حدیث مشهور که فرموده گرگ و میش از یک محل می خورند و می آشامند ... از همه گذشته این امر وقوعش چه حسنی در عالم احداث می نماید."

" و همچنین هر کس از جام حب نصیب برداشت از بحر فیوضات سرمدیه و غمام رحمت ابدیه حیات باقیه ابدیه ایمانیه یافت و هر نفسی که قبول ننمود به موت دائمی مبتلا شد و مقصود از موت و حیات که در کتب مذکور است موت و حیات ایمانیست ... ملاحظه فرمایید که چقدر بی ادراک و تمیزند ، نفخه محمدیه را که به این صریحی می فرماید ادراک نمی کنند و از افاضه این نقره الهی خود را محروم می نمایند و منتظر صور اسرافیل که یکی از عباد اوست می شوند ، با اینکه تحقق وجود اسرافیل و امثال او به بیان خود آن حضرت شده ... بلکه مقصود از صور ، صور محمدیست که بر همه ممکنات دمیده شد و قیمات قیام آن حضرت بود بر امر الهی ، و غافلین که در قبور اجساد مرده بودند همه را به خلعت جدید ایمانیه مخلّع فرمود و به حیات تازه بدیعه زنده نمود."

" خلاصه اگر قدری از زلال معرفت الهی مرزوق شوید می دانید که حیات حقیقی حیات قلب است نه حیات جسد زیرا که در حیات جسد همه ناس و حیوانات شریکند ولیکن این حیات مخصوص است به صاحبان افئده منیره که از بحر ایمان شاربند و از ثمره ایقان مرزوق و این حیات را موت از عقب نباشد و این بقا را فنا از پی نیاید ."

" اگر مقصود از سلطنت حکم ظاهر و غلبه و اقتدار ظاهر ملکی باشد ... پس در حق رب العزة که مسلماً سلطنت به اسم اوست ... این نوع از سلطنت صادق نمی آید ، چنانچه مشاهده می نمایی که اکثر ارض در تصرف دشمنان اوست ... پس بدان ای سائل طالب که هرگز سلطنت ظاهره نزد حق و اولیای او معتبر نبوده و نخواهد بود."

" پس از لقاء این انوار مقدسه ( مظاهر ظهور ) ، لقاءالله حاصل می شود و از علمشان علم الله..."

" و این لقا میسر نشود برای احدی الا در قیامت که قیام نفس الله است به مظهر کلیه خود و این است معنی قیامت که در کل کتب مسطور و مذکور است و جمیع بشارت داده شده اند به آن یوم."

" و این مظاهر حق را دو مقام مقرر است یکی مقام صرف تجرید و جوهر تفرید و در این مقام اگر کل را به یک اسم و رسم موسوم و موصوف نمایی بأسی نیست ... این است اتحاد آن جواهر وجود و شموس غیر محدود و معدود. پس اگر یکی از مظاهر قدسیه بفرماید من رجوع کل انبیا هستم صادق است ، و همچنین ثابت است در هر ظهور بعد صدق رجوع ظهور قبل و چون رجوع انبیا موافق و مظابق آیات و اخبار ثابت شد رجوع اولیا هم ثابت و محقق است."

" این است که در هر ظهور بعد انفسی که سبقت یافته اند به ایمان از کل من علی الارض و شربت زلال معرفت را از جمال احدیت نوشیدند و به اعلی معارج ایمان و ایقان و انقطاع ارتفاع جستند ، حکم رجوع انفس قبل که در هر ظهور قبل به این مراتب فائز شده اند بر این اصحاب ظهور بعد می شود اسماً و رسماً و فعلاً و قولاً و امراً."

" حال اگر گفته شود این شمس همان شمس اولیه است صحیح است و اگر گفته شود رجوع آن شمس است ایضاً صحیح است و همچنین از این بیان صادق می آید ذکر ختمیت بر طلعت بدء و بالعکس زیرا آنچه که طلعت ختم بر آن قیام می نماید بعینه همان است که جمال بدء بر آن قیام فرموده... با آنکه خود آن حضرت فرمود امّا النبیون فأنا و همچنین فرمودند منم آدم و نوح و موسی وعیسی چنانچه ذکر شد ، معذلک تفکر نمی نمایند بعد از آنکه بر آن جمال ازلی صادق می آید به اینکه فرمودند منم آدم اول ، همین قسم صادق می آید که بفرمایند منم آدم آخر و همچنانکه بدء انبیا را که آدم باشد به خود نسبت دادند همین قسم ختم انبیا هم به آن جمال الهی نسبت داده می شود و این بسی واضح است که بعد از آنکه بدء النبیین بر آن حضرت صادق است همان قسم ختم النبیین صادق می آید."

" و نمی دانم این قوم از اولیت و آخریت حق جل ذکره چه ادراک نموده اند ؛ اگر مقصود از اولویت و آخریت ، اولویت و آخریت ملکی باشد هنوز که اسباب ملکی به آخر نرسیده پس چگونه آخریت بر آن ذات احدیت صادق می آید بلکه در این رتبه اولویت ، نفس آخریت و آخریت ، نفس اولویت باشد."

" خلق او از اول لا اول بوده و آخری او را اخذ نکرده و مظاهر جمال او الی نهایة لا نهایة خواهند بود و ابتدایی او را ندیده."

" و اگر شنیده شود از مظاهر جامعه إنی أنا الله حق است و ریبی در آن نیست چنانچه به کرات مبرهن شد که به ظهور و صفات و اسمای ایشان ظهور الله و اسم الله و صفت الله در ارض ظاهر."

" مثلاً فرقان از برای امت رسول حصن محکم بوده که در زمان او هر نفسی داخل او شد از رمی شیاطین و رمح مخالفین و ظنونات مجتثّه و اشارات شرکیه محفوظ ماند و همچنین مرزوق شد به فواکه طیبه احدیه و اثمار علم شجره الهیه و از انهار ماء غیر آسن معرفت نوشید و خمر اسرار توحید و تفرید چشید چنانچه جمیع ما یحتاج آن امت در احکام دین و شریعت سید المرسلین در آن رضوان مبین موجود و معین گشته."